مرتضی را به تهران فرستادند
مرتضی را به تهران فرستادند...
همایش« میگویند: مرتضی به تهران می آید...»
مصطفی ایرانمنش - روز دوم همایش فرارسید،12اردیبهشت،سالروز شهادت آن فرزانه دانش.برگزار کننده این همایش بسیج مدرسه عالی شهید مطهری.با حضور خواهران و برادران این موسسه وسایر دانشگاه ها و حوزه ها.بعد از حاشیه ها و صحبت های مجری نوبت به سخنرانی دکتر فیاض رسید.
دکتر فیاض:اینگونه شروع شد، «مرتضی به تهران نیامد. مرتضی را به تهران فرستادند..»دکتر فیاض سپس به نحوه برخوردها با مرتضی پرداخت و عاملان این سخن را نام برد و گفت شهریه او را قطع کردند،بعد از ازدواج مجبور شد به تهران بیاید.همچنین شاگرد علامه بود در فلسفه و خود علامه نیز در فقر به سر می برد.خود من هم بخاطر آمدن به دانشگاه شهریه ام قطع شد.سپس به دیدارش با آیت الله مصباح پرداخت و اینکه ایشان داستان علامه را برای او تعریف کرد که اگر خانه اش به فروش نمی رفت از فقر میمرد.و در زمان فدائیان با انتقاد به آنها،از آنها حمایت کرد چون فقط این دو به دنبال حکومت اسلامی بودند.
در ضمن شهید شاگرد امام نیز بود. آقای جوادی آملی در رفتنشان از مروی به قم نقل میکنندکه بر دیوارهای حوزه نوشته بودند:مرگ بر حاج آقا روح الله خمینی کافر. چون فلسفه درس می داد.
آقای مطهری به تهران آمد.تدریس خصوصی می کرد.سپس به فیلسوف شرق آقای آشتیانی اشاره کرد و همین وضعیت اشاره کرد. شهید مطهری در مسجد برای 5 نفر صحبت می کرد، همانطور که برای سه هزار نفر صحبت می کرد و این از اخلاص او بود. هرچه هم جلو می رفت تاثیرش بیشتر می شد.
سپس دکتر فیاض برای محسوس تر شدن گفت وگو به جریان های اسلامی ایران از صفویه پرداخت تا اندیشه شهید مطهری را بهتر بشناساند و جریان های مقابل آن را توضیح دهد که حتی امروز در انتخابات نیز نمود دارد.
در صفویه تشیع شروع به ساختارسازی کرد. با شاه عباس و شیخ بهایی که او را کم شناخته ایم. شیخ تشیع را مدرسه ای کرد. ما زحمت علمای صفویه را خیلی کم می بینیم. آنها تشیع را زمانی که یک جریان غرب زده خطرناک بنام اخباری گری در ایران فعال است، نظام مند کردند. مکتب تجربه گرایی و حس گرایی جان لاک و...در ایران شد اخباری گری. و در مقابل تشیع بود که بزرگشان شیخ بهایی بود. و این است که فضای اصفهان نماد یک شهر شیعیست.گرچه پادشاهان بعد شاه اسماعیل، غربگرا بودند. و این امر در زمان شاه ساطان حسین به اوج می رسد. عکس های برهنه زنان رواج می یابد تاجایی که نادرشاه سنی گری را رواج میدهد.
تااینکه کریم خان زند نام وکیل الرعایا به خودش داد.و این همان است که محقق ثانی درباب مردم می گوید.در قاجار تا زمان فتح علی شاه، غرب زدگی معرفتی در قالب اخباری گری ادامه می یابد.تا اینکه محقق بهبهانی در مقابل آنها می ایستد، و مبارزه حقیقی با آنها را شیخ انصاری انجام می دهد.و هنوز اخباریون در مشهد سه کس را لعن می کنند،شیخ انصاری،امام و مطهری.
مهمترین کار شیخ انصاری اجتماعی کردن دین بود.مهمترین مسئله سیاسی ما اجماعست.که ایشان با آن مخالفت می کنند.واین همان دموکراسیست. همان که سنی ها داعیه داران ابتدایی آنند.جدایی دین از سیاست مبناش برای اخباری گراهاست. مرحوم شیخ انصاری می گوید اسلام برای همه چیز حکم دارد.که در مکاسب مهمترین بحث های سیاسی_اقتصادی مطرح شده...ولی متاسفانه حوزه نجف بشدت تحت تاثیر انگلیسی هاست. میرزا حسن آشتیانی می آید اینجا،با مبانی فقهی شیخ که میرزا حسن شیرازی حکم تحریم تنباکو را می دهد و او رهبری تهران را عهده دارمی شودو انگلیسی ها آماده می شوند و خیز بعدی شروع می شود. آمدند و مشروطه ای به ما دادند که ربطی به ما نداشت، محمد علی یزدی روحانی سفارت، در سفارت مشروطه را آغازمی کند.
آیت الله بهجت در مورد مشروطه مینویسد:مارا از بند روس ها آزاد و در دام انگلیس انداخت.
ما در باب تقی زاده چندین مقاله و...نوشته ایم،ولی در باب شهیدمدرس کاری نکرده ایم.ثمره افکار او امام است. میرسیم به ملی شدن نفت که در حوزه بسیار با آن مخالفند. آیت الله کاشانی بشدت در قم مغضوب است،حتی وقتی می رود آیت الله بهبهانی را ببیند بخاطر برخوردها موفق نمی شود.
اینجاست که اخباریگری در ساختار اجتماعی جدایی دین از سیاست بروز می کند و کاشانی تنها می ماند و مصدق نیز با آمریکا ساخت و...
سپس دکترفیاض به بیان وضعیت فدائیان اسلام پرداخت و گلایه کرد که چرا در باب آنها به نقل قول ها بسنده شده ؟چهار چوب تئوریکشان چه بود؟چرا اشتباهی سید حسین فاطمی را ترور کردند؟...
امام با اصولگرایی آخوند خراسانی که پشت مشروطه واقع شد ناخودآگاه موافق نیست. امام میرسد به آنکه ما باید انقلابی مردمی داشته باشیم نه سازمانی، و امام مبنا را بر مردم و عرف آنها گذاشت که هم مبنای کلامی دارد و هم فقهی.بحث کلامیش بحث فطرت است و بعد روش شناختیش در فقه و اصول عرف است ...
امام زیر بارهیچ حزبی نرفت، فقط مردم، انقلاب مردم، جنگ مردم و...
ولی در کنار امام دو شق درست شد که باهم متضاد بودند،یکی شهید مطهری و دیگری شهید بهشتی. شما را ارجاع میدهم به خاطرات آیت الله مهدوی کنی.
مطهری دائم در پی آن بود که امام را از نهضت آزادی و ملی گراها کنار نگه دارد، ولی شهید بهشتی معتقد به این نبود. آیت الله مطهری همه کارش این بود که امام را از انجمن حجتیه کنار نگه دارد ولی مرحوم بهشتی نه.
وقتی امام از علوی به رفاه رفت، کار آقای مطهری بود که آقای بهشتی بشدت مخالفت کرد و در خاطرات آقای مهدوی کنی هست. دو سه ماهی که شهید مطهری بعدانقلاب زنده است سعی اش این است که انقلاب اسلامی نگه داشته شود و به هیچ یک از غرب یا شرق وابسته نباشد. چون انجمن حجتیه چیزی جز ادامه مکتب اخباری گری نیست، یک غرب زدگی مدرن، یک روشنفکریست، همه آنها روشنفکر دینی اند نه سنتی، شهید مطهری با همه اینها مخالف است ولی شهید بهشتی نه.
تا اینکه مطهری شهید می شود و ارزش های او را کسی مانند آیت الله مهدوی کنی ادامه میدهد.دکتر فیاض توصیه کرد به کتاب خاطرات ایشان .و به اینکه ایشان هنوز ارتباط مردمی خود را دارند، اشاره می کند. وی اینگونه ادامه داد:ولی آقای بهشتی حزب گرایی را که یک چیز غربیست، بنیاد می گذارد.حزب جمهوری که آن همه پول خرج می شود و از همان ابتدا انحراف ها در آن وجود دارد.زیرا آیت الله بهشتی از غرب به اسلام می آید و شهید مطهری از اسلام به غرب می رود و این همه نوآوری آقای مطهری است چون یک بحث درون گفتمانی است و درون کشوریست،شیعیست.
مطهری خودش مطهری بود ولی بهشتی آینه از آنسو بود. حزب گرایی و انشقاقی که در راست سنتی و چپ سنتی از قبل جنگ و در آن شروع شد چقدر به ما آسیب زد و هزینه داشت، همه از حزب جمهوری درست شد. ما چپ و راستی ندیدیم.سیاسی است و اندیشه ای نیست مانند غرب. وضعیت فعلی هم همین است. وقتی آقای خاتمی را شهید بهشتی می خواستند به خارج کشور،دانشگاه ببرند شهید مطهری مخالفت کردند.ولی این کارشد.در خاطرات علی مطهری هست. به مجتهد شبستری چند سال پیش در سمینار شهید بهشتی در دانشگاه تهران گفتم که مجتهد شبستری،بحث هایش و خاتمی کسی نیست غیر از آینه شهید بهشتی.کتابهای ایشون هم هست.سپس دکتر فیاض به کتاب نیمه ترجمه شده از آلمانی توسط شهید بهشتی اشاره کرد که موضوع آن علوم قرآن بود و ترجمه آن را بخاطر انقلاب ادامه نداده بود.
این گروه نقد لیبرالیسسم و سکولاریسم راهم می کردند ولی چهارچوب از آنها بود.مطهری اینگونه نبود چهارچوبی اسلام گرا داشت.
امروز نیز همین است، آیا به مردم تکیه کنیم یا به تحزب ونخبه ها؟امروز حزب یک شعار میدهد و فردا شعار دیگر که قبول نداریم.برای جمع رای خاموش؟رای غرب زده ها...؟ اینکه مارکس می گوید ایدئولوژی همینه.آگاهی ایدئولوژیک یعنی هرروز یک حرف.
اول اخلاق فدا می شود، مبانی اسلامی فراموش می شود.برای همیین دوره دوم خرداد نوک تیغ مخالفت سمت آقای مصباح است،که آقا به ایشون میگن مطهری دوم...
در آینده هم همین است.اگر آقای مصباح حمایت از احمدی نژاد می کنند که همه کشور را از نزدیک می بیند،در تحزب به پوپولیسم محکوم می شوند.
و اگر مردم را بجای حزب گرفتیم دیگر جمهوری دموکراتیک نداریم.ساختار روحانیت ما مردمیست
در آخر این سخنرانی، دکتر فیاض این جمله را گفتند که«امیدوارم کلاه سرتون نره،این ساختار شهید مطهری ست،کلاه سرتان نرود،در مقابل هم شهید بهشتی و شاگردانش هستند که امروز بعضی از آنها را در عرصه انتخابات می بینیم»